من چکنم که از نوجوانی غرق در شعر و عرفان و آثار بزرگان بوده ام؟
طبع و مزاج و ذوق و سلیقه ام اینطور رقم خورده و بار آمده.
عادتی هست دچارش شدم.
و الا خبرهای خاصی در این دل نیست.
بجز...
بجز زخم عشق. درد عشق و رنج بی پایان عشق.
آنهم از نوع وحشتناک و خطرناکش.
آنقدر مرا خرد و شکسته ام کرده که تا دل چروک می خورد، دیده می گرید و اشکها فرو می ریزند.
این دیگر چه دلی است؟
ببین به کجا کشیده کارش.
دعایش کنید.
برایش امن یجیب ی بخوانید و فوتش کنید.
عنقریب است که از طپیدن باز ایستد.
۰۵ خرداد ۰۱ ، ۰۵:۰۶