گاهی از همه چیز و همه کس می بُرم.
گاهی آنقدر فشار بمن می آید که حتی نای صحبت ندارم.
گاهی آنقدر در قبضم که حتی حوصله ی خودم را هم ندارم.
گاهی آنقدر بغض دارم که از شدت تراکم، قطره های اشکی که در تکاپوی ریزش اند، فرصت فرو ریختن ندارند.
گاهی آنقدر دل فشرده می شود که با هیچ بسطی گشاده نمی شود.
گاهی آنقدر خسته می شوم ازین دنیا که راهی برای فرار نمی بینم.
گاهی آنقدر شکسته می شوم که با هیچ بندی، به هم وصل نمی شوم.
گاهی آنقدر به هم می ریزم که هیچ قدرتی نمی تواند آرامم کند.
گاهی دلم فقط یک چیز می خواهد و بس.
گاهی دلم فقط یکنفر را می خواهد و بس.
گاهی دلم فقط یک ندا و یک صدا را می طلبد.
که هست ولی نمی بینمش.
هست ولی ظرف وجودم نمی یابدش.
هست ولی فاصله ها بین ماست.
۲۹ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۳