پروانه

در اوج و حضیض زندگی

پروانه

در اوج و حضیض زندگی

اینجا من از روزمره ها و اتفاقات خاص زندگی ام می نویسم.
مسلّماً نوشته ها حکایت کننده ی دقیق از حقیقتها و واقعیتهای رخ داده، نمی باشند.
پس قضاوت نکنید و به سوء برداشت دچار نشوید.
این، « من » حقیقی من است.
______________
تلنگر و تذکر از سر فهم و شعور و منطق، برای من خیلی ارزشمندتر هست از تعریفات الکی و آبکی که از سر هوا و هوس یا خودشیرینی یا إغفال باشد.
______________
اینجا، یک دختر خام بی تجربه نمی نویسد، بلکه یک زن جا افتاده و سرد و گرم روزگار چشیده، می نویسد.
______________
وبلاگ دیگه من:
hakimeh51.blog.ir

آخرین مطالب

کجا ایستاده ام؟

پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۰۴ ب.ظ

الآن که این پست رو می نویسم، نای حرف زدن ندارم.

تمام انرژی و توان امروزم رفته.

ولی باید این پست را بنویسم.

از ساعت دو بعد از ظهر تا الآن که ساعت ده شب هست، یکریز حرف زده ام.

سه دسته از مراجعین و شاگردان برای دیدار من آمدند و با هرکدام آنها کلی حرف زدم.

از کثرت صحبت، و شدت دغدغه های خاصی که در وجودم به غوغا در آمده، حالت تهوع گرفته ام.

صدای فرخنده هم در آمده: چرا نمی خوابید؟ شما چه انسان عجیبی هستید استاد.

.

سه دسته از شاگردان، از شهر مشهد، مشت هایی نمونه ی خروار بودند. عزیزان فعالی که در این حیطه ی علمی و پژوهشی فعالیتهای گسترده داشته و دارند. 

چقدر محبت کردند به من.

چقدر با احترام و ادب رفتار کردند.

به چهره ی تک تک آنها که دقت می کردم، در هر کدام آنها استعدادهای عجیبی نهفته بود که آه از نهاد من و خودشان برآمده بود که حیف که ما از هم دوریم. حیف که این عده از مستعدین، هرکدامشان در شهری پراکنده اند. کاش همه یک جا جمع بودند و می شد برای آنها برنامه های تکامل استعدادی پیاده کرد.

بعضی از آنها هدایایی برای من آورده بودند. نه با ارزش مادی، بلکه ارزش معنوی و علمی.

.

حالا که این پست رو می نویسم، در اتاق خلوت، در سکوت و آرامشی ناب، ولی خسته از اینهمه صحبت و دغدغه، ثبت این وقایع می کنم.

.

قاسمی، خانم مستعدی که از علم موسیقی سوال می کرد.

از هزاران راه نرفته و هزاران راه بیراهه که دیگران در لباس استادی پیش رویش گذاشتند و من با صراحت تمام آنها را رد کردم و امیدی برای درخشیدنش به او دادم.

.

عجب سفر پرباری.

این گردهمایی از شهرهای مختلف، دلهای دور از همی را به هم متصل کرد و اشکهایی به دیدگان جاری ساخت و حسرتهای گذشته را در دلها ایجاد نمود و ناباورانه به دست غیبی صحه می گذاشتند که این جمع پراکنده را در این مکان و در این زمان گرد هم آورده بود.

.

از همین حالا دعوت شدیم به شهر شیراز و تهران و آمل و قم.

.

قرار ملاقات با ایلیا را کنسل کردم. نمی دانم کی سر عقل می آیم که کلاً قید این مردهای از خود راضی و از خود متشکر و مدعی عقل و تدبیر و علم و آگاهی را برای همیشه بزنم و دیگر هرگز به هیچکدامشان اعتماد نداشته باشم.

در طول عمر تحقیقات علمی، پژوهشی با مردان سست اراده و ضعیف النفس بسیاری روبرو شدم که البته باعث شدند استوارتر در مسیر خود پیش بروم و ایمان و یقینم به یافته ها و ادراکات خود، روز به روز بیشتر و بیشتر شود.

۰۳/۰۲/۲۰
پروانه ..

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.