پروانه

در اوج و حضیض زندگی

پروانه

در اوج و حضیض زندگی

اینجا من از روزمره ها و اتفاقات خاص زندگی ام می نویسم.
مسلّماً نوشته ها حکایت کننده ی دقیق از حقیقتها و واقعیتهای رخ داده، نمی باشند.
پس قضاوت نکنید و به سوء برداشت دچار نشوید.
این، « من » حقیقی من است.
______________
تلنگر و تذکر از سر فهم و شعور و منطق، برای من خیلی ارزشمندتر هست از تعریفات الکی و آبکی که از سر هوا و هوس یا خودشیرینی یا إغفال باشد.
______________
اینجا، یک دختر خام بی تجربه نمی نویسد، بلکه یک زن جا افتاده و سرد و گرم روزگار چشیده، می نویسد.
______________
وبلاگ دیگه من:
hakimeh51.blog.ir

آخرین مطالب

۷ مطلب در فروردين ۱۴۰۳ ثبت شده است

وقتی دستم شکسته بود، حول و حوش آبانماه، رفتم سراغ اسفار. عناوین اسفار رو مرتب کردم و توی یک فایل ورد جمع کردم.

دیروز مجدداً رفتم سراغش تا مطالعه این کتاب رو شروع کنم اونم با صوتهای استاد.

شروع دروس اسفار، با برنامه ریزی، اتفاق خوبی بود برام. امیدوارم همینطور ادامه پیدا کنه.

 فایلهای این دروس زیاد هست. ولی من یه برنامه هدفمند براش انتخاب کردم.

فایل عناوین رو پرینت گرفتم تا کاغذی اش دستم باشه. و از روی عناوین، عنوان مورد نظرم رو انتخاب کردم و شروع کردم به گوش دادن صوت دروس.

خیلی عالی ، عالی و عالی هست.

منظر جدید و دیدگاه جدیدی رو برام باز کرده.

بحث ربط حادث به قدیم.

و حرکت استداری.

بحث افلاک و فلک مجسم.

بحث شیرین و در عین حال بسیار سنگینی هست.

۲۸ فروردين ۰۳ ، ۱۸:۵۲
پروانه ..

قبلاً در این پست گفتم که کلاس یوگا می رم.

امروز، آخرین روز کلاس از ماه فروردین بود که از نیمه شروع شده بود.

جلسه قبل، انجام یکسری از حرکات، باعث شد مچ دستم درد بگیره. همین مچ که شکسته بود.

امروز به مربی گفتم، و اونم روزم رو تغییر داد، تا با دوره های قبل تر بیام.

ولی امروز که اومدم خونه، دردی در شکم داشتم که بیتابم کرده بود.

از طرفی شهریه رو زیاد کردند. از ماهی ششصد و پنجاه، به ماهی نهصد هزار تومن، افزایش دادند.

خداییش زیاده.

من که شاغل نیستم و درآمد هم ندارم.

در هر حال، بخاطر دردهایی که دچارش میشم، به احتمال زیاد دیگه نمی رم یوگا.

شاید بجاش، کلاس موسیقی برم. چون من باااید از خونه بیرون برم.

با این بیماری که دارم، موندن توی خونه برام خطرناکه.

۲۸ فروردين ۰۳ ، ۱۸:۱۵
پروانه ..

به مرور هرچه می گذرد بیشتر و بیشتر پی می برم که این مردها چه مخلوقاتی هستند.

چقدر متفاوت از زنها.

چقدر عالم مردها با زنها متفاوت است.

عالمی که همه چیزش با عالم زنها فرق دارد: معقولاتش، محسوساتش، احساساتش، تفکراتش، یافته هایش، ادراکاتش.

و دیگر به یقین دریافتم که مردها یک خلأ بزرگ دارند. یک موهبتی در آنها جایش خالی است. نسبت به یک چیز، اصلاً هیچ گونه درک و احساسی ندارند. کلّاً انگار در ذاتشان گذاشته نشده. بابش برای آنها بسته است. البته این از رحمت الهی به دور است؛ پس بهتر است بگویم خیلی خیلی ضعیف است در آنها.

و جالب اینکه چون خودشان از برخی مسائل درکی ندارند، انکارش می کنند. خیلی راحت.

۲۷ فروردين ۰۳ ، ۰۷:۱۱
پروانه ..

روز یکشنبه گذشته، به پیشنهاد زهرا خاله فاطی، با هم رفتیم یوگا.

اولین جلسه ای بود که در سال جدید تشکیل می شد و من هم اولین جلسه ای بود که در این کلاس شرکت می کردم.

با اینکه روزه بودم، ولی خوب بود. انگار چون اولین جلسه در سال جدید بود، مربی، حرکات سنگین نداد.

یکربع آخر، که مقارن با اذان ظهر بود، مدیتیشن بود. البته به قول خودشون.

.

ورزش یوگا، اصلش اینهایی که ایرانی جماعت فهمیدن نیست. اینا فانتزی بازیه. به عبارتی قر و فر هست. ولی خب، بدک نیست.

من بنا به دلایلی قبول کردم که توی این کلاسها شرکت کنم. اولین و سطحی ترین دلیلش این بود که نیاز داشتم. برای غلبه به یکسری انقلابات درونی و حالات روحی، برای اینکه عاملی باشه بتوانم در جمع و جامعه حضور پیدا کنم. 

مربی، بنظر می رسه تسلط داره بر این ورزش. یکسری اصطلاحات خاص هم بکار می بره و یکسری اطلاعات خیلی جزئی از نحوه ی تمرکز و کسب آگاهی و هدایت عصبهای درونی به سمت چاکراها، ارائه میده و تمام.

.

دیروز هم دومین جلسه بود. من باز هم روزه بودم و دیروز مربی حرکات سنگین داد. یکسری حرکات با بند کمری بود که خیلی خوب بود ولی برای من که جلسه دومم بود سنگین بود. از طرفی چون دستم آسیب دیده هست و نمی تونم زیاد در بعضی حرکات ازش استفاده کنم، اذیت میشم. ولی کلا خوبه. یکسری حرکات هم بنام SuryanNamaskar یعنی سلام بر خورشید بود که جالبیش این بود که درست بعد از خورشید گرفتگی شب قبل، مربی به دلش افتاده بود که این حرکت رو با ما تمرین کنه!

با این حال دیروز وقتی اومدم خونه، حالم بد شد. سردرد شدید شدم و مجبور شدم یک مسکن غیر خوراکی استفاده کنم و سعی کنم بخوابم.

دیروز سخت ترین روز روزه داری من بود که البته آخرین روز ماه مبارک بود و بخیر گذشت.

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۰۷:۵۱
پروانه ..

دوشنبه شب گذشته، همزمان با قرار گرفتن خورشید در شرف خودش که نوزدهمین درجه از برج حمل هست، ساعاتی بعد از اینکه خورشید شرف رو طی کرد، دچار گرفتگی کامل شد!

این خورشید گرفتگی از اون مواردی هست که هر 375 سال یکبار رخ میده!

بخش جالب این حادثه طبیعی این بود که از تمام نقاط عالم، قابل رصد و مشاهده بود. حتی اونهایی که مثل ما در منطقه ی ایران بودند و در هر حال شب، مواجه با این فرآیند می شدند، ولی با این حال از طریق فضای مجازی و پخش لایو و رصدهای مجازی، تونستند این واقعه رو رؤیت کنند.

این خورشید گرفتگی حدود پنج ساعت طول کشید. و منجمین اینطور گفتند که اثراتش در طی پنج سال به ظهور می رسه.

در این خورشید گرفتگی، عُطارِد راجعه بود! زهره محترقه! قِران نحسین داشتیم ( زحل و مریخ) قران علویین هم داشتیم (مشتری و زحل).

نکته ی قابل توجه دیگه این بود که:

رِمِدی افرادی که خورشید در طالع اونها آسیب دیده هست ( حالا به هر نحوی)، این هست که:

یک یتیمی رو مورد تفقد و سرپرستی و ملاطفت قرار بدهند؛ یا به پدر و مادر نیکی و احسان یا خیرات کنند؛ یا لطفی در حق رهبر خودشون کنند؛ یا فرزندان خانواده رو از محبت و مهربانی سیراب کنند.

و این نکته ی جالب و قابل تأملی بود.

۲۱ فروردين ۰۳ ، ۰۶:۰۲
پروانه ..

دیشب استاد صاد، بحث جالبی داشتند در سخنرانی شون. می گفتند قبل از ولادت پیامبر، خیلی از ایرانیها جهت تجارت، هجرت کرده بودند به یمن، و در یمن مستقر شده بودند. وقتی پیامبر مبعوث شد، خبر به ایرانی‌های مقیم یمن رسید. خیلی‌ها از یمن راهی حجاز شدند. خدمت پیامبر رسیدند و ایمان آوردند و برگشتند. و در یمن ساختارهای مالی فراوانی تشکیل دادند.

بعد از پیامبر، به حضرت علی علیه السلام ایمان آوردند، با اینکه در غدیر نبودند. یمن سر راه مکه و مدینه نبود که بتوانند بیایند.

و جالبه که یمنی ها که رو به کعبه نماز می خوانند، رو به رکن یمانی نماز می خوانند، یعنی وجهی که در ولادت حضرت علی علیه السلام شکاف برداشته بود. رکن شرقی یا شمال شرقی کعبه.

یمنی ها روز غدیر نبودند ولی قبل از حجة الوداع، حضرت پیامبر، علی علیه السلام رو فرستاد یمن، در هرحال با اینکه یمنی ها در غدیر نبودند ولی به علی علیه السلام ایمان آوردند. که اکثرشان ایرانی مهاجر تاجر بودند بخصوص از شهر آمل.

یمنی ها، شیعیان مخلص آقا امیرالمومنین علیه السلام بودند، انقدر شهره بودند که وقتی حضرت سیدالشهداء عزم کوفه کرد، برادرش محمد بن حنفیه به حضرت گفت: برید به یمن تا در امان باشید.

اون زمان، کوفه هفتصد قاری و حافظ قرآن داشت! که همه عالم به قرآن بودند!

ولی شیعیان یمن، سرآمد بودند و مخلص.

اینها جالب بود.

۰۱ فروردين ۰۳ ، ۱۶:۵۹
پروانه ..

سالی که گذشت، سال 1402 مثل سالهای دیگه، پر از اتفاقات خوب و بد بود و پر از چالشهای عجیب.

یکی از اتفاقات خیلی خوب کوچ به شمال بود. که بهمن سال 1401 رخ داد، شهر زیبای شمالی که هم طبیعت زیبایی داشت و هم دریای پر رمز و راز و هم آرامش قشنگ و آب و هوای عالی.

و یکی از اتفاقات ناخوشایند، شکستن دست من بود که خیلی سخت گذشت.

و سخت تر از همه ی اینها اتفاق تلخی بود که در اواخر سال برام افتاد. که تجربیات فراوانی به دست آوردم. و عهدهای زیادی با خودم بستم. اتفاق تلخی که خرد و خمیرم کرد و روح و روانم رو بشدت به هم ریخت. ولی در عوض منو چنان بر زمین کوبید که تا ابد همیشه در خاطرم خواهد ماند.

.

الآن که اینها رو می نویسم، حدود نیم ساعت مانده به تحویل سال 1403.

من اعتقادی به هفت سین و عید و خونه تکونی و این بحثهای رایج میان عامه ی مردم ندارم. توی این سالها هم که سفره هفت سین نچیدم اتفاق خاصی نیفتاده. حالا یه سنت قدیم ایرانی هست، خب باشه. موضوعیتی نداره برای من.

یه بار یادمه عزیزی به من گفت چرا عین آدم زندگی نمی کنی؟ مثل بقیه آدما.

جوابش به خودم مربوطه و به سبک زندگی و نوع تربیت خانوادگی که داشتم.

و می دونم برای هرکسی قابل هضم و ادراک نیست و برام مهم هم نیست.

من همینم که هستم. و دیگه هم تلاشی نمی کنم که دیگران من رو درک کنند یا حتی قبولم کنند یا حتی بخوان برام تره خورد کنند. تو این چند سال عمرم خیلی تلاش کردم خودم باشم و خودم. ولی خب. نتیجه اش این بوده که برای کمتر کسی قابل تحمل بودم.

می خوام برم بخوابم. چون از نظر من تحویل خورشید به برج حَمَل، چندان اتفاق طلایی و اثرگذاری نیست که ما انقدر بزرگش کردیم. خیلی ساعات و لحظه های ناب تر و عالی تر و اثرگذارتر دیگه ای در طول سال هست که ماها ذره ای هم به اونها اهمیت نمی دیم. بنظرم ارزش اونها خیلی خیلی بیشتر از مثلاً تحویل شمس به برج حَمَل هست.

الآن حکمش فقط اینه که اعتدال بهاری رخ میده.

مگر اینکه از جنبه ی دیگه ای نگاه کنیم به تحویل سال شمسی و عید نوروز. که خب این نگاه، انگار فقط توی خودم هست و یه عده ی معدودی که نمی دونم کجای این زمین اند.

بله از اون جنبه خیلی ارزشمنده و من الآن سعی می کنم به اون جنبه توجه کنم بلکه رشحاتی ازش به قلبم اصابت کنه.

خداوند به همه ی ما عافیت و عاقبت بخیری عنایت کنه.

آمین

۰۱ فروردين ۰۳ ، ۰۶:۰۵
پروانه ..